سجود کلمات بر هیبت خدایی ات !

سجود کلمات بر هیبت خدایی ات ! بغضی به بلندای دماوند، به وسعت کویر و به تلاطم دریا وجودم را گرفته است. می خواهم از تو (شهید حججی) بنویسم اما ابهت نگاهت و صلابتی که بر چهره ات موج می زند (حتی اگر دستانت بسته باشد) بر وجودم چیره است و مانع جریان کلمات بر بستر کتابت می شود.

عجالتا می گویم تو را و ایمان و اراده ات را می ستایم ؛ تو را " محسن آقای حججی ! "و همه مدافعان حرم را که مهاجرت کردند، برای خدا شکنجه و اذیت دیدند، مجاهدت نمودند و شاهد شهادت را در آغوش کشیدند.

عزیزم! دنیایی را واله نگاه آخرینت کردی . نگاه آخرینی که در چنگ دژخیم بود اما آذرین بود و اعماق وجود همه صاحبان حمیت ایمانی را و حتی مدعیانی که باده باده ، منور الفکری ! سر می کشند و وارفتگی خود را با دم زدن از صلح جویی بزک کنند، آتش زد.

تو عیسی مسلکی کردی و مردگان غیرت را احیا نمودی. تو گویی زمزمه فرشتگان از عرش تا فرش را پر کرده است که ؛ " (وَسَلَامٌ عَلَيْهِ يَوْمَ وُلِدَ وَيَوْمَ يَمُوتُ وَيَوْمَ يُبْعَثُ حَيًّا) مريم 15 . شیوه رفتنت نهیبی بود بلند ، بر عمق و پهنای وجودی طایفه از نفس افتادگان این دیار تا شاید برخیزند و در رکاب امام خوبی ها و یاران از پا نیفتاده و حتی ایستاده در غبارش با دیو سستی ها وخود باختگی ها بستیزند .راستی کلمات تو را که از تبار خوبانی به سجود ایستاده است.

نظرات/سوالات

  • هیچ نظری یافت نشد
لطفا برای ثبت نظر خود وارد شوید
....