سال ها پیش بزرگی نقل می کرد ظاهرا شهید رجایی گفته بود زمانی می رسد عده ای ممکن است برای اسلام و انقلاب از مال و حتی جان خود بگذرند ولی از اعتبار و آبروی خود خیر . این گروه را که در میان آنان نام آشناهای بزرگی نیز یافت می شود می توان فرقه واقفیه انقلاب نامید.
برابر نقل های تاریخی واقفیه گروهی بودند که پس از عروج این جهانی برخی از امامان اهل البیت ع و بویژه پس از شهادت امام کاظم ع ( کسانی چون ابن ابی حمزه بطائنی و..) به دلایلی از جمله حب دنیا و یا تعصب بر سر برخی باورهای انحرافی از اعتراف به امام بعدی امساک می کردند و چون رفتار برخی صحابه پس از رحلت نبی مکرم ص این اندیشه باطل را رواج می دادند که آن امام حی است و فقط بنا بر حکمت هایی در پرده غیبت قرار گرفته و بالاخره باز می گردد. فرق واقفیه عصر انقلاب با گذشته آن است که وقوف اینان از چنان پیچیدگی برخوردار است که جز برای نافذان بصیرت آنسان که علمدار کربلا متصف بود مکشوف نیست . امام صادق فرمود " ان عمنا العباس کان نافذ البصیرة " واقفیه عصر ما هم در حب دنیا و هم در عرصه اندیشه دچار انحرافند با این مفترق که مراقبند تا حرفی نزنند و آهنگی در پیش نگیرند که به راحتی بشود بر آنان احتجاج کرد ودر محکمه راستی آزمایی در معرض سوال قرار داد در برهه هایی که باید سکوت کنند زبان می گشایند و در جایگاه سخن بنا به ملاحظاتی سکوت می کنند . اگر منافع و مصالح خویش را در خطر بینند بنا به موقعیت جای اقدام و امساک از عمل را ، عوض می کنند . واقفیه عصر ما چنان قدرت و مکنتی دارند که روا و ناروا و محسن و مسیئ را جابجا جلوه دهند . خوبان را خانه نشین کنند و بدان را میدان کر و فر دهند .نمونه ای عبرت آموز شهید سعید ، اسد الله لاجوردی است که بارها مورد مدح خورشید انقلاب و رهبر امت قرار گرفته است ؛ با او کاری کردند که با دست همینان در قفس عزلت به حجره ای در بازار پناه برد و مشغول خرید و فروش روسری زنانه شود .(شاید تنها کار فرهنگی که در آن شرایط ضمن تامین معاش برایش ممکن بوده است ) البته منافقین همان را هم برنتافتند و به تیر کین ذبحش نمودند. حکایت امروز بسیاری از عناصر فعال جبهه فرهنگی مومن کمتر از آن نیست . این در حالی است که فرقه واقفیه انقلاب بر طریق خویش اسب می تازند و در سرمستی فریب افکار عمومی با سرمایه مادی و معنوی ملت در سفر و حضر نرد عشق می بازند. واقفیه امروز افکار نامنور دارند اما از اندیشه های مطهر حرف می زنند . اسلام انقلابی را بزرگترین خطر انقلاب اسلامی می خوانند اما خود را اساس و شناسنامه انقلاب می نامند. جهنمی مسلکند اما از بهشتی انقلاب شاهد تاریخی نقل می کنند. برخی از اینان در بنیان گذار انقلاب ، امام خمینی ره وقوف کردند و مصداق ولایت پس از او را برنتافتند؛ ریشه این وقوف یا دگماتیسم اعتقادی بود و یا رعایت منافع و مصالح باندی ، گروهی و احیانا شخصی . یک نمونه را به عینه تجربه کردم کسی که در عناوین حکومتی و اوصاف فقاهتی خود را محلا به صفاتی چون مرجعیت می داند و آن اوایل که هنوز راهش را به وضوح جدا نکرده بود گاه پای درسش می نشستم ، در موعدی که به زحمت حاصل شد به اتفاق یکی از برادران دینی پرسیدیم ؛ آنچه ما از شما در ذهن داریم و به حساب آن در اسارت به یاد امثال شما که بال و پر ولی هستید دلخوش بودیم ،با آنچه اینک مشاهده می کنیم متفاوت است ؛ خلاصه حرفش این بود که آنوقت جایگاه و منزلت ما محفوظ بود ما هم پا به رکاب بودیم حال که مناصب ما را ربوده اند داعیه ای برای دفاع از انقلاب نداریم.- دیگی گه برای ما نمی جوشد بگذار بریزد. - واقفیه عصر انقلاب تابع محض نظریه نسبیت ارزش ها یند در حالی که خود و سلوک خویش را در زمره محکمات انقلاب و بلکه میراث بشری تعریف می کنند. در مشرب فکری و رفتاری واقفیه انقلاب هدف وسیله را توجیه می کند ؛ مثلا در موسمی مثل انتخابات می شود برای تحصیل منصب خدمت ، اپوزوسیون نظام شد و پس از تکیه بر اریکه به روانی آب و سهولت بیان گفت آنچه گذشت مربوط به دوران رقابت بود و من اینک همان آدم قبلی ام و بر هنجارها خواهم ایستاد. واقفیه دوران انقلاب اتاق جنگ روانی دارد و گاه در دعوت به اخلاق و سیر بر منازل عرفان گوی سبقت از ابوسعید ها و بایزید ها می رباید . خاطره ای از لغزش خویش در ریختن آبروی مومنی را به اعتراف می نشیند و در سایه این نصوح وشی ، خویش را طلایه دار جنبش بزرگ اخلاق اعتدالی می شناساند و ناهمرهان این باور و رفتار را ره گم کردگان تند مزاج دوست زدا و دشمن ساز می نمایاند. واقفیه عصر ما رهنمودهای هادی امت را می شنود و با قسم های غلاط و شداد بر صحت آن تاکید می کند اما در عمل رهی متفاوت می گیرد و موانع جدی بر این صراط سوی می نهد. . واقفیه عصر انقلاب بر آن پندار است که بحث نقل وقایع تاریخی و عبرت های آن نیست
نظرات/سوالات